این کتاب در قالب پژوهش و با لحنی داستانی به زندگی چهار بانو، حضرت خدیجه، حضرت فاطمه، حضرت زینب و امکلثوم (علیهنالسلام) پرداخته و بیان میدارد: جریان فاطمیّات در هر عصری فاطمههایی همراستای فاطمه دارد ...
کتاب پیش رو حاصل یک پژوهش مبسوط تاریخی از تاریخ صدر اسلام است که در آن چهار بانو یعنی حضرت خدیجه (س)، حضرت فاطمه (س) حضرت زینب (س) و حضرت ام کلثوم (س)، به عنوان شخصیتهای محور در دل تحولات اثرگذار ملاحظه شدهاند. این کار خودبهخود جلوه و اولویت برخی از رخدادها را به نسبت سایر اتفاقات بیشتر کرده و بیانی متمایز را از این دورهٔ تاریخی سبب شده است و از این رهگذر نکات فراوانی را قابل استفاده کرده است. همچنین بهدلیل محوریت قرآن در حیات این بانوان و نیز در رخدادهای متأثر از آنها این کتاب فراوان از آیات، سورهها و اشارات قرآنی استفاده کرده است تا انعکاسدهندهٔ ادبیات جاری شخصیتهای یاد شده در زمانهای که در این دنیا زندگی کردهاند باشد. دو نکتهٔ فوق و زنده بودن موضوع باعث شده است زبان این کتاب در بیشتر موارد آهنگ ادبی و داستانی به خود بگیرد. بی آن که تزاحمی با ماهیت پژوهشی آن به وجود بیاید.
خواندن کتاب فاطمیات؛ ذخیره های امت ساز و تکیه گاه های امامت به:
علاقهمندان به مطالعهٔ زندگینامهٔ شخصیتهای مذهبی و نیز دانشجویان و محققان رشتههای الهیات و مطالعات ادیان و طلاب حوزههای علمیه توصیه میگردد.
چکیده پشت جلد کتاب:
زمزم ابتدا از باورها محو و در بیهمتیها مدفون گشت!
و آنگاه روی زمین و در حرم، بینشان شد!
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتیکُمْ بِماءٍ مَعینٍ
فاطمیّات جمع فاطیه است
یعنی بانوانی که بافاطمه نسبتی دارند.
جریان فاطمیّات در هر عصری فاطمههایی همراستای فاطمه دارد.
پیش از او مادرش خدیجه سلام الله علیها مظهر تصدیق وحی،
حامی و ناظر و شاهد آن بوده است.
فاطمه سلام الله علیها خود مظهر اقامه وحی،
حامی رسول و محمّدیت محمّد صلی الله علیه و آله و لوای حمد و جاری کننده همه حسنها؛
دخترانش زینب و امّ کلثوم سلام الله علیهما نیز اولین فاطمیّات بعد از ایشان هستند.
زینب سلام الله علیها مظهر تبیین، حامی امام و زینت ولی الهی است
و امّ کلثوم مظهر جریانسازی، شکلدهی به جمع و تشکیلات دین در مرتبه آیات و بینات کتاب.
بخشی از کتاب فاطمیات؛ ذخیره های امت ساز و تکیه گاه های امامت
«بالاخره پیدایش شد کسی که عبدالمطلب منتظرش بود. خویلد پسر اسد آمده و عبدالمطلب خوشحال است. هم از حفر موفق و پیدا شدن دوبارهأ چاه زمزم و هم از حمایت و همدلی خویلد. زمزم مگر حفر دوباره نیاز داشت؟ آری این آب گوارا، سه قرن بود که در زمین فرو رفته و در تمام این مدت کام کسی را تر نکرد. خویلد میخواهد شعری را که از زمزم طبعش جوشیده برای تشکر از چشمان خسته و گودافتادهٔ سید پیشکش کند. این سرایندهٔ شعر، سردار گشایندهٔ آب نیز هست. مردی شجاع که یکبار بهتنهایی با قبیلهٔ بنیبکر در افتاد، چون بر سر چاهی مسلط شده بودند و آب را از مسافران دریغ میداشتند. یک نفر در مقابل یک قبیله اکنون پیش خود حساب کرده اگر نیاید و شعرش را برای عبدالمطلب تحفه نیاورد به کسانی میدان داده است که حاضرند از تشنگی هلاک شوند و بسوزند اما آبی که از نوک تیشهٔ بنیهاشم جوشیده سیرابشان نکند. برای ابراز ارادتش به عبدالمطلب او را به نام مادرش سلمی صدا میزند. خویلد از کسانی است که زن و مادر نزدشان ارج و قرب دارند. به عقیدهٔ او کار عبدالمطلب همان معجزهٔ اسماعیل است و مادر عبدالمطلب بانویی است به عظمت و بزرگی هاجر. او ارزش حفر زمزم را به گذشتهای مقدس و مادران پاک پیوند میدهد. ای پسر سلمی آبی فراوان به تو ارزانی شد و دل دشمنان را از رشک پارهپاره کردی. ای پسر اسد! تو در فضیلت و افتحار حفر دوبارهٔ زمزم شریک هستی. به خدا سوگند هیچکس در این مورد به من نیکی و محبت و همراه من قیام نخواهد کرد مگر اینکه با او پیوند خویشاوندی سببی پیدا خواهم کرد. پاسخ عبدالمطلب هم زیبا و پرنکته است. سید نگاهش رو به آینده است او خویلد را برای خویشاوندی برگزیده است. باید با چنین مردی وصلت کرد تا صفات برجستهٔ او همهجا را پر کند. عبدالمطلب و خویلد در پاکی و از خودگذشتگی و نفیس بودن همچون زمزم هستند. آنها نسل زمزمند. پاکی و زلال بودنشان گوارا به نام اسماعیل و هاجر و ابراهیم است. نسلی که بر گوهر نبوت اهتمام و سعی دارند. اکنون وقت پیشکش کردن شعر زلال و تأثیرگذار خویلد است. او با این شعر کار عبد المطلب را بزرگ کرد؛ درست وقتی که قریش قصد کوچک ساختن آن را داشت. این سخن را میگویم و سخن من دشنام و مایهٔ ننگ ایشان نیست که ای پسر سلمی تو حفرکنندهٔ زمزم هستی. همان چاهی که ابراهیم آن را برای پسر هاجر حفر کرده است و درنتیجهٔ کوبیدن پای جبریل به روزگار آدم پدید آمده است. نام خویلد پسر اسد را به خاطر باید سپرد او سرنوشتی گرهخورده با عبدالمطلب خواهد داشت؛ شعر او جو یکدست علیه عبدالمطلب را میشکند؛ تعابیر او سعی میکنند هم بگویند حفر زمزم افتخاری برای عبدالمطلب است و هم اینکه این افتخار هرگز معنی دشنام به کسی را ندارد. از این که خویلد میگوید افتخار عبدالمطلب به معنی دشنام دیگران نیست میتوان فهمید زخم قریش در فهم اوست و عمیقتر از آن چیزی است که به راحتی التیام یابد. چه چیزی باعث شد زمزم مخفی بماند؟ خدا بزرگتر از آن است که تقصیرها را به او نسبت دهیم.»
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران